جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه نقد: (تعداد کل: 6)
نقد
[نَ] (ع ص، اِ) آن چه در حال داده شود خلاف نسیه (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) مال حاضر (دهار) پول حاضر و آماده پیشدست وجه حاضر قیمت حاضر (ناظم الاطباء) مقابل نسیه (اقرب الموارد) (متن اللغه) حاضر معجل (متن اللغه) دستادست پیشادست دستی خلاف نسیه و وعده و حواله...
نقد
[نَ قَ] (ع اِ) نوعی گوسپند کوتاه دست و پای زشتروی که آن را کتک گویند (منتهی الارب) (از آنندراج) گوسفند خرد (مهذب الاسماء) واحد آن نَقَدَه است (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ج، نقاد، نقاده منه المثل: اذل من النقد (از اقرب الموارد||) سفله الناس (المنجد) پست و سفله...
نقد
[نَ قِ] (ع ص) حافر نقد؛ سمی پوسته کن (مهذب الاسماء) سم پوست پوست شده نَقَد (ناظم الاطباء ||) دندان کرم خورده (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) دندان شکسته شده نَقَد نَقِد (ناظم الاطباء ||) کودک حقیر و خوار که اثر برنائی و جوانی در وی پدید نیاید (منتهی الارب)...
نقد
[نُ] (ع ص) دیرجوان شوندهء کم گوشت (منتهی الارب) (از آنندراج) کودکی که دیر نمو کند و کم گوشت باشد (ناظم الاطباء) نِقد (منتهی الارب) قلیل اللحم کم گوشت (از اقرب الموارد) رجوع به نِقد شود (|| اِ) سنجد رجوع به سنجد شود (یادداشت مؤلف).
نقد
[نُ قُ] (ع اِ) نوعی از درخت (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) نَقَد (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) نَقد نَقِد (ناظم الاطباء) واحد آن نُقُدَه است (از المنجد) (از اقرب الموارد).
نقد
[نِ] (ع ص) بطی ءالشباب قلیل اللحم (اقرب الموارد) (متن اللغه) نُقد (منتهی الارب) (آنندراج) کودک کم نیروی نزار که دیر به برنائی رسد (یادداشت مؤلف) نیز رجوع به نُقد شود.