نقد

معنی نقد
[نَ] (ع ص، اِ) آن چه در حال داده شود خلاف نسیه (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) مال حاضر (دهار) پول حاضر و آماده پیشدست وجه حاضر قیمت حاضر (ناظم الاطباء) مقابل نسیه (اقرب الموارد) (متن اللغه) حاضر معجل (متن اللغه) دستادست پیشادست دستی خلاف نسیه و وعده و حواله (یادداشت مؤلف) : از او رسید به تو نقد صدهزار درم ز بنده بودن او چون کشید شاید یال عنصری گوید به نسیه نقد ندهد هر که نیک است اخترش با زرق نفروشد تنش در دام خویش آرد سرش ناصرخسرو به نسیه مده نقد اگر چند نیز به خرما بود وعده و نقد خارناصرخسرو در این سال بود که نرخ ها عزیز شد گندم به دویست درم نقد شد و جو به صد و هشتاد درم (تاریخ سیستان) باری تعالی گفت وعدالله، و وعده به اتفاق اصل وضع خلاف نقد باشد (نقض ص 287 ) چمن حکایت اردی بهشت می گوید نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت حافظ || سیم و زر مسکوک (غیاث اللغات) درهم (اقرب الموارد) درم تمام وزن جید (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ج، نقود : نقدی نداده چرخ که حالی دغل نشد نردی نباخت چرخ که آخر دغا نکرد خاقانی بس کردم ازین سخن که چندان نقدی به عیار برنیامدخاقانی دیده که نقدهای اولوالعزم ده یکی است آموخته ز مکتب حق علم کیمیاخاقانی چون رفت آن نقد سیمین باز در سنگ ز نقد سیم شد دست جهان تنگنظامی ز آنجا که پرده پوشی خلق کریم تست بر نقد ما ببخش که قلبی است کم عیار حافظ نقدها را بود آیا که عیاری گیرند تا همه صومعه داران پی کاری گیرندحافظ || پول وجه فلوس مقابل جنس (یادداشت مؤلف) : هم از آن کیسه دهش نقد که او دادت نقد او باید بردنت به بازارشناصرخسرو سخت بد گشت نقدها، مستان درم از کس مگر به سخت مکاس ناصرخسرو امروز به غم فزونترم از دی و امسال به نقد کمتر از پارممسعودسعد نقدی که قدر بخشد چه قلب و چه رایج لفظی که قضا راند چه سلب و چه ایجاب خاقانی شبانگه چو نقدش نیامد به دست ز دلتنگی آمد به کنجی نشستسعدی مجلس وعظ چون کلبهء بزاز است آنجا تا نقدی نبری بضاعتی نستانی (گلستان سعدی) بهشت آن ستاند که طاعت برد کرا نقد باید بضاعت بردسعدی نقد خود را به دست کس مسپار که پشیمان شوی در آخر کاراوحدی || حاضر (مهذب الاسماء) حاضر عاجل آهن (یادداشت مؤلف) : اما میترسیدم که از شهوت برخاستن و لذت نقد را پشت پای زدن کاری دشوار است (کلیله و دمنه) این یک دم نقد را غنیمت می دان از رفته میندیش و ز آینده مترسخیام زآنکه صوفی در دم نقد است مست لاجرم از کفر و ایمان برترستمولوی روز بازار جوانی چند روزی بیش نیست نقد را باش ای پسر کآفت بود تأخیر را سعدی گفته ای بر سر آنم که بگیرم دستت نقد را باش که من می روم از دست امروز اوحدی || مال موجود (یادداشت مؤلف) موجودی سرمایهء حاضر و موجود : ز این گرانمایه نقد کیسهء عمر حاصل الا زیان نمی یابمخاقانی زر ندارم ولیک جان نقد است شو بها برنِه و شکر برکشخاقانی || عین نض ناض تنخواه (یادداشت مؤلف) : چو نقدی را دو کس باشد خریدار بهای نقد بیش آید پدیدارنظامی || مجازاً، دل و ذات (غیاث اللغات ||) پسین (آنندراج ||) پسر (غیاث اللغات) : بس است این دو صاحبقران را همین که این نقد آن است و آن جد این قدسی (آنندراج ||) خرده گیری نکته گیری ( سخن سنجی (یادداشت مؤلف) : هنگام مدح او دل مدحت کنان او از بیم نقد او بهراسد ز شاعریفرخی (|| اِمص) به گزینی( 1 (یادداشت مؤلف ||) سیم گزینی سره گری( 2) (یادداشت مؤلف ||) نکوهش( 3) (یادداشت مؤلف (||) مص) آماده کردن ||دادن (غیاث اللغات) (از منتهی الارب) (از آنندراج) به کسی دادن دراهم را (از ناظم الاطباء) قیمت چیزی را نقد و فوری به کسی دادن (از اقرب الموارد) پول نقد و فوری دادن (از متن اللغه) فی الحال دادن دراهم را (از ناظم الاطباء) قیمت چیزی را نقد و فوری به کسی دادن (از اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف ||) سره کردن درم و دینار (غیاث اللغات) سره کردن درم و جز آن (از منتهی الارب) (آنندراج) سره کردن سیم (دهار) نظر کردن در درم ها و جز آنها و خوب و بد آنها را از هم جدا کردن (از ناظم الاطباء) جدا کردن درم های سره از ناسره (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) جدا کردن درم ها را و نظر کردن در درم ها تا سره از ناسره شناخته شود (از اقرب الموارد ||) بهین چیزی برگزیدن (از آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی ||) آشکار کردن عیب کلام را (از اقرب الموارد) نظر کردن در شعر و سخن و تمیز دادن خوب آن از بدش (از متن اللغه ||) انگشت خلانیدن در چهار مغز (آنندراج) انگشت خلانیدن در گردو (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد ||) منقار زدن مرغ در دام (آنندراج) نوک زدن مرغ در دام (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه ||) گزیدن مار (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه||) نگاه ربودن به سوی چیزی( 4) (آنندراج) نگاه خود را به سوی چیزی ربودن (ناظم الاطباء) - به نقد؛ نقداً فع هم اکنون الحال فی الحال (یادداشت مؤلف) : جو زرین چه سنجدت که به نقد قرص خورشید در ترازوی تستخاقانی به نقد امشب چو با هم سازگاریم نظر بر نسیهء فردا چه داریمنظامی ما و شما را به نقد بیخودئی درخور است زآنکه نگنجد در او هستی ما و شمانظامی بدان امید که کاری برآید آن مسکین به نقد از همه کاری برآید اول کار کمال اسماعیل اگر گوئی غم دل با کسی گوی که از رویش به نقد آسوده گردیسعدی دامن او به دست من روز قیامت اوفتد عمر به نقد می رود در سرگفتگوی او سعدی کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی به نقد اگر نکشد عشقم این سخن بکشد سعدی - نقد ایام؛ سرمایهء عمر سرمایهء هستی مهلت زندگی : یک امروز است ما را نقد ایام بر او هم اعتمادی نیست تا شامنظامی یک امروز است ما را نقد ایام مرا کی صبر فردای تو باشدسعدی - نقد بدیهه:بدین سکه آورد نقد بدیهه شد از کیمیای سخن سحرگسترخاقانی - نقد برنائی؛ سرمایهء جوانی : نقد برنائیت دانم مانده نیست تات گویم نقد برنائی فرستخاقانی - نقد جان؛ کنایه از جان است که روح باشد (برهان قاطع) (آنندراج) : ساقیان نیز از پی یک بوس خشک با زر تر نقد جان زر خواستندخاقانی نثار خاک رهت نقد جان من هر چند که نیست نقد روان را برِ تو مقداریحافظ || - زر و سیم سرهء رایج را نیز گفته اند (برهان قاطع) (آنندراج) بدین معنی نقد روان درست است نه نقد جان - نقد جوانی؛ نقد برنائی : از سر نقد جوانی چه طرف بربستیم کز بن کیسهء او سود دگر بربندیمخاقانی زری که نقد جوانی است گم شد از کف عمر درین سراچهء خاکی که دل خرابم از او خاقانی - نقد چهل سالگی:طبع که با عقل به دلالگی است منتظر نقد چهل سالگی استنظامی - نقد حال:بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آنمولوی نقد حال خویش را گر پی بریم هم ز دنیا هم ز عقبی برخوریممولوی - نقد حضور:یک ذره غم تو خوشتر آید از نقد حضور غمگسارانعطار - نقد خلاص:تا دویدند و از خزانهء خاص آوریدند نقدهای خلاصنظامی - نقد روان؛ زر و سیم رایج (برهان قاطع) نقد رایج (آنندراج) : نثار خاک رهت نقد جان من هرچند که نیست نقد روان را بر تو مقداریحافظ عشاق تو بر نقد روان کیسه ندوزند زر لکهء سیمی است کف اهل کرم را صائب (از آنندراج ||) - نقد جان کنایه از جان (برهان قاطع) رجوع به شاهد قبلی شود - نقد سره؛ سکهء بی غل و غش درم و دینار بی تقلب : نقد سره ست عمر و جهان قلب بد، مده نقد سره به قلب که ناید ترا سره ناصرخسرو نقدی سره از آن صره برداشتند (کلیله و دمنه) دین سره نقدی است به شیطان مده یارهء فغفور به سگبان مدهنظامی - نقد شاهانه:دگر نقد شاهانه آنجا نیافت ستوران رها کرد و آنجا شتافتنظامی - نقد شش روز؛ نقد شش روزه : نقد شش روز از خزانه یْ هفت گردون برده ام گر چه در نقب افکنی چل شب گران آورده ام خاقانی - نقد شش روزه؛ کنایه از دنیا و ما فیهاست (آنندراج) (برهان قاطع) کنایه از دنیاست انجمن آرا) - نقد صفا:بزرگان که نقد صفا داشتند چنین خرقه زیر قبا داشتندسعدی - نقد صوفی:نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد حافظ - نقد عراقی؛ دینار عراقی؛ زر عراقی : چرا گشتی درین بیغوله پابست چنین نقد عراقی بر کف دستنظامی - نقد علی بیگ؛ فلان هم نقد علی بیگ نیست؛ یعنی به محض اینکه شما بگوئید یا قاضی حکم دهد او نمی پردازد و اشکال ها در کار ایجاد می کند (یادداشت مؤلف) به کنایه کسی را نقد علی بیگ گویند که خوش پرداخت و خوشدست و آمادهء انجام دادن حکمی یا پرداختن و ادای قرضی یا جریمه ای نباشد - نقد عمر:نقد عمر تو بُرد خاقانی دهر نوکیسهء کهن بازارخاقانی به اعتماد وفا نقد عمر صرف مکن که عن قریب تو بی زر شوی و او بیزار سعدی برانداختم نقد عمر عزیز به دست از نکوئی نیاورده چیزسعدی - نقد کیسه؛ : تا نقد کیسهء همت همه درباخت (گلستان سعدی) - نقد وصال:طمع به نقد وصال تو حد ما نبود حوالتم به لب لعل همچو شکر کنحافظ - امثال: امروز نقد فردا نسیه امید را به زر نقد نتوان خرید سرکهء نقد به از حلوای نسیه است سیلی نقد به از حلوای نسیه است معاملهء نقد بوی مشک می دهد ندهد نقد را به نسیه کسی نقد دید خندید نقد را باش نقد را به نسیه مده نقد را عشق است نقد را مده نسیه را بگیر، یا بچسب نقدی ز هزار نسیه بهتر باشد ( 1) - رجوع به معانی مصدری همین کلمه در سطور بعد شود ( 2) - رجوع به معانی مصدری همین کلمه در سطور بعد شود ( 3) - رجوع به معانی مصدری همین کلمه در سطور بعد ای یدیم النظر الیه ؛« و هو ینقد بعینه الی شی ء » شود ( 4) - نقد الیه بنظره و نقد الرجل نقداً؛ اختلس النظر نحوه، و قال فی الاساس باختلاس حتی لایفطن له و یقال مازال ینقد بصره الی ذلک نقوداً کانّما شبه بنظر الناقد الی ما ینقده (اقرب الموارد).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.