جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه نفس: (تعداد کل: 6)
نفس
[نَ] (ع اِ) جان روح (از منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از دهار) (از مهذب الاسماء) روان (ناظم الاطباء) قوه ای است که بدان جسم زنده، زنده است (از مفاتیح) :خواهی پادشاه و خواهی جز پادشاه هر کسی را نفسی است و آن را روح...
نفس
[نَ فَ] (ع اِ)( 1) دم (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (بحر الجواهر) دمه (دهار) (مهذب الاسماء) هوائی که از دهان موجود زنده در حال تنفس خارج شود (از بحر الجواهر) و آن جذب نسیم است از راه بینی یا دهان برای ترویح قلب و دفع بخار است...
نفس
[نَ فَ] (ع اِ) سخن دراز (منتهی الارب) (آنندراج) یقال: کتب کتاباً نفسا؛ طویلاً (منتهی الارب ||) جرعه (منتهی الارب) (آنندراج) یقال: اکرع فی الاناء نفساً او نفسین؛ ای جرعه او جرعتین || سیرابی (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء): شراب ذونفس؛ شراب با فراخی و سیرابی و شراب غیرذی...
نفس
[نُ] (ع ص، اِ) جِ نفساء رجوع به نفساء شود.
نفس
[نُ فُ] (ع ص، اِ) جِ نفساء رجوع به نفساء شود.
نفس
[نُفْ فَ] (ع ص، اِ) جِ نفساء رجوع به نفساء شود.