جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ناسخ: (تعداد کل: 5)
ناسخ
[سِ] (ع ص) آنکه حرف بحرف از روی چیزی می نویسد (از معجم متن اللغه) آنکه هنر وی نوشتن کتابهاست (از المنجد) آنکه کارش نسخه نویسی از روی کتاب و نامه است (از اقرب الموارد) نویسندهء کتابی از روی کتاب دیگر آنکه می نویسد و نسخه برمی دارد (ناظم الاطباء)...
ناسخ
[سِ] (اِ) پارچهء ابریشمین که با رشته های طلا و یا نقره بافته شده باشد (ناظم الاطباء) نسیج (اشتینگاس).
ناسخ
[سِ] (اِخ) (ال ) لقب ابوطاهر احمدبن علی بن عمر بن سلمان الدقاق، از راویان حدیث است رجوع به الانساب سمعانی ص 551 شود.
ناسخ
[سِ] (اِخ) امام بخش (شیخ) لکنهوئی متخلص به ناسخ از شاعران قرن سیزدهم هندوستان است وی به زبان اردو و فارسی هر دو شعر می سروده است به روایت مؤلف صبح گلشن او را با خواجه حیدرعلی آتش مشاعره و مطارحه ای بوده است، وی به سال 1354 ه ...