جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مولد: (تعداد کل: 6)
مولد
[مَ لِ] (ع مص) ولاد. ولاده. الاده. (ناظم الاطباء). ولادت. زادن. و رجوع به ولاده شود.
مولد
[مَ لِ] (ع اِ) زمان ولادت. (آنندراج) (غیاث). هنگام زادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هنگام تولد. زایچه. گاه زادن. هنگام زادن. زمان زادن. سال ولادت. تاریخ ولادت. (یادداشت مؤلف). || جای زادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جایی که در آنجا کسی از مادر متولد گردد. زادبوم. خُهْر. وطن. زانیج. (ناظم...
مولد
[لِ] (ع ص) امرأه مولد؛ زن زاینده. ج، موالید، موالد. (ناظم الاطباء). مادر. (آنندراج). || (از مادهء ایلاد) پدیدآورنده. پیداآورنده. (یادداشت مؤلف) :
سنگ و آهن مولد ایجاد نار
زاد آتش زین دو والد قهربار.مولوی.
سنگ و آهن مولد ایجاد نار
زاد آتش زین دو والد قهربار.مولوی.
مولد
[مُ وَلْ لِ] (ع ص) تولیدکننده و زاینده و پرورنده. (ناظم الاطباء). زاینده: باقلا مولد ریاح است. (یادداشت مؤلف).
- مولداللعاب؛ گوشت که در بیخ زبان است. (یادداشت مؤلف).
- مولد منی؛ اغذیه و ادویه که قوت باه دهد. (یادداشت مؤلف).
|| زایاننده و پیداکننده. (غیاث) (آنندراج). پدیدآورنده. پدیدارسازنده. به وجودآورنده. (از یادداشت...
- مولداللعاب؛ گوشت که در بیخ زبان است. (یادداشت مؤلف).
- مولد منی؛ اغذیه و ادویه که قوت باه دهد. (یادداشت مؤلف).
|| زایاننده و پیداکننده. (غیاث) (آنندراج). پدیدآورنده. پدیدارسازنده. به وجودآورنده. (از یادداشت...
مولد
[مُ وَلْ لَ] (ع ص) زاییده شده. || تولیدشده و پرورده شده و پیداشده. (ناظم الاطباء). چیزی که از اصلی بیرون آورندش. (از کشاف اصطلاحات الفنون). || شخص دوتخمه چنانچه پدرش از هند و مادرش از حبش باشد. (غیاث) (آنندراج). دورگه. || شخص عجمی که در عرب پرورش یافته باشد....
مولد
[مُلْ] (انگلیسی، اِ)(1) (اصطلاح مطبعی) محلی است در ماشین حروفچینی جدید که سطر ماتریس در آنجا قرار می گیرد یعنی جلو دهنهء دیگ سرب و دیگ سرب به آن نزدیک شده شکل حروف ریخته می شود. (راهنمای فن چاپ ص79).
(1) - Mould.
(1) - Mould.