جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه مه: (تعداد کل: 13)

مه

[مَ] (حرف ربط) حرف نهی به معنی نه. (ناظم الاطباء). به معنی نه باشد که حرف نفی است و به عربی لا گویند و افادهء معدوم شدن و نابود گردیدن هم می کند مثل مه این ماند و مه آن، یعنی نه این ماند و نه آن. (برهان). حرف ربط...

مه

[مَ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه: ویمه، میمه، اذرمه. (یادداشت مؤلف).

مه

[مَ] (ترکی، پسوند) در ترکی مزید مؤخری است که در عقیب مفرد امر مخاطب درآید و گاه مانند «مک» مجموع مرکب معنی مصدری دهد و گاه معنی اسم ذات، چون: سورتمه، قورمه، دگمه، یورتمه، چاتمه، چکمه، دلمه، قاتمه، یارمه، باسمه، سخلمه (سقلمه)، قیمه، کسمه، داغمه، چالمه. (از یادداشتهای مؤلف).

مه

[مَ] (اِ)(1) قلم و کلک. (برهان). قلم و خامه و کلک. (ناظم الاطباء). || تل ریگ. (برهان). تل ریگ و تودهء ریگ. (ناظم الاطباء) :
شمس رخشان که کشور آراید
تا نبوسد ستانهء در تو
نتواند که کشور آراید
چو مه و کوهسار کشور تو.سوزنی.
(1) - ظ. نیمهء کلمهء «خامه» است که جزء اول...

مه

[مَ] (اِ) کماج فلکه و بادریسهء خیمه. (یادداشت مؤلف) :
مه فتاده عمود بشکسته
میخ سوده طناب بگسسته.
سنایی (در صفت خیمهء عمر پیر).

مه

[مَهْ] (اِ) مخفف ماه. مانک. قمر. (ناظم الاطباء) :
به دل ربودن جلدی و شاطری ای مه
به بوسه دادن جان پدر بس اژکهنی.شاکر.
شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف
مه و خور است همانا به باغ در صراف.
ابوالمؤید.
تو سیمین فغی من چو زرین کناغ
تو تابان مهی من چو سوزان چراغ.
منجیک.
مه و خورشید...

مه

[مَهْ] (ع اِ فعل) یعنی بازایست و چون آن را متصل کنند تنوین در آن داخل کرده مَهٍ میگویند، مانند: مَهٍ مَهٍ. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). به معنی بازایست و هو اسم فعل، فان وصلت نونت و قلت مهٍ مهٍ. (آنندراج) (از نشوءاللغه ص11). به معنی مکن و...

مه

[مَهْ] (ع اِ) به معنی ما، یعنی چه و چیست. (ناظم الاطباء). ادات استفهام. ابن مالک گفته است: مه همان «ما»ی استفهام است که الف آن حذف و به «ها» وقف شده است. (از معجم متن اللغه).

مه

[مَهه] (ع مص) نرمی کردن: مَهَّ الابلَ مَهّاً؛ نرمی کرد با وی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء).

مه

[مِهْ] (اِ)(1) میغ و نزم و آن بخاری باشد تیره و ملاصق زمین. (برهان). بخار آب نسبهً متراکمی است که در فصول سرد (پاییز، زمستان و اوایل بهار) در مجاورت سطح زمین تشکیل می شود. معمو تشکیل مه در مواقعی است که هوای مجاور سطح زمین از بخار آب اشباع...

مه

[مِهْ] (ص، اِ) بزرگ و سردار قوم. (آنندراج). رئیس و پیشوا. (ناظم الاطباء). مهینه. (اوبهی). مقدم. سرور. مقابل که :
یکی داستان زد بر این مرد مه
که درویش را چون برانی ز ده.فردوسی.
سپهبد ز کوه اندرآمد به ده
از آن ده سبک پیش او رفت مه.فردوسی.
چون بستم تو را سوی دستان برم
به...

مه

[مِ] (فرانسوی، اِ)(1) نام ماه پنجم از سال فرنگیان. (ناظم الاطباء). ماه معادل ثلث دوم و سوم اردیبهشت و ثلث اول خرداد.
- جشن اول ماه مه؛ (برابر یازدهم اردی بهشت) جشنی است که در آغاز ماه مذکور به یادبود آزادی اتحادیه های کارگران و اقداماتی که به سود آنان صورت...

مه

[] (اِ) به هندی عسل است. (مخزن الادویه).
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.