جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مل: (تعداد کل: 6)
مل
[مُ] (اِ) نبیذ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص322). شراب انگوری. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (غیاث) (آنندراج). می و شراب انگوری و هر مایع مسکر. (ناظم الاطباء). می. باده. مدام. راح. صهبا. خمر. عقار. قهوه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در سغدی، موذ(1)، از مذو(2). با «می» فارسی مقایسه شود....
مل
[مُ] (اِ) به لغت اندلس دوایی است که آن را پر سیاوشان گویند. (برهان).
مل
[مِ] (فعل نهی) مخفف «مهل» فعل نهی از «هلیدن». (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مل که چشم بد بر آن عارض رسد
زود درده بانگ تکبیر ای پسر.
سنائی (یادداشت ایضاً).
مل که چشم بد بر آن عارض رسد
زود درده بانگ تکبیر ای پسر.
سنائی (یادداشت ایضاً).
مل
[مِ] (اِ) موی را گویند. (فرهنگ جهانگیری). به معنی موی باشد مطلقاً اعم از موی سر و موی ریش و اعضای دیگر از انسان و حیوان. (برهان). موی. (ناظم الاطباء) :
ریش نجسش چنان دراز است
گویی که مل دم گراز است.
شجاع بهرامی (از جهانگیری).
|| نوعی گل سفیدرنگ که در نقاشی (ساختمان)...
ریش نجسش چنان دراز است
گویی که مل دم گراز است.
شجاع بهرامی (از جهانگیری).
|| نوعی گل سفیدرنگ که در نقاشی (ساختمان)...
مل
[مَل ل] (ع مص) خمیر در زیر آتش کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). به خاکستر گرم کردن نان و گوشت را. (منتهی الارب) (آنندراج). در خاکستر گرم داخل کردن نان و گوشت را و پختن و کباب کردن آن را. (از اقرب الموارد). || کوماج کردن. (منتهی الارب) (آنندراج)...
مل
[مَ] (اِخ) دهی از دهستان بهمئی گرمسیری است که در بخش کهکیلویهء شهرستان بهبهان واقع است و 400 تن سکنه دارد که از طایفهء بهمئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
