مل
[مَل ل] (ع مص) خمیر در زیر آتش کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). به خاکستر گرم کردن نان و گوشت را. (منتهی الارب) (آنندراج). در خاکستر گرم داخل کردن نان و گوشت را و پختن و کباب کردن آن را. (از اقرب الموارد). || کوماج کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || در خدرک درکردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). در اخگر داخل کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || به آتش راست و درست کردن تیر و کمان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتافتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). شتافتن در راه رفتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جامه یک درز کردن. (تاج المصادر بیهقی). نخستین دوختن. (منتهی الارب) (آنندراج). دوختن نخستین جامه پیش از دوباره دوزی. (از اقرب الموارد): مل الثوب؛ به دوخت نخستین قبل از کف(1)دوخت آن جامه را. (ناظم الاطباء). || دراز گشتن سفر بر کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به ستوه آمدن. (دهار) (از اقرب الموارد). || عرق کردن تب دار. || دگرگون شدن از بیماری یا اندوه چنانکه گویی در خاکستر داغ یا بر روی اخگر است. || دگرگون کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || (ص) رجل مل؛ مرد به ستوه آمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
(1) - کَفّ، دوباره دوختن جامه را بر یکدیگر. (منتهی الارب).
(1) - کَفّ، دوباره دوختن جامه را بر یکدیگر. (منتهی الارب).