جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مصقله: (تعداد کل: 6)
مصقله
[مِ قَ لَ] (ع اِ) مصقله. آلت زدودن زنگ و صیقل دادن. ج، مصاقل. (ناظم الاطباء). آلت زدودن. (منتهی الارب) (آنندراج). آلتی است آهنی که بدان کارد و شمشیر و آینهء فولادی را از زنگ پاک نمایند و روشن کنند. (آنندراج).
مصقله
[مِ قَ لَ] (ع اِ) مصقله. مصقل. آلتی که بدان بزدایند. آنچه بدان روشن کنند آینه یا جامه یا شمشیر و یا کاغذ را. سنگ سو. سوهان. مهره. مهرهء گازر. (یادداشت مؤلف). آنکه بدان آهن روشن کنند. (مهذب الاسماء) :
به یادکردش بتوان زدود از دل غم
به مصقله بتوان برد زآینه...
به یادکردش بتوان زدود از دل غم
به مصقله بتوان برد زآینه...
مصقله
[مَ قَ لَ] (اِخ) ابن هبیره بن شبل ثعلبی شیبانی. از بکربن وائل و از والیان و یاران حضرت علی بن ابیطالب بود. حضرت علی او را به یکی از نواحی اهواز فرستاد ولی او به معاویه پیوست و در جنگ صفین در کنار او بود. معاویه پس از رسیدن...
مصقله
[مِ قَ لَ] (ع اِ) مصقله. آلت زدودن زنگ و صیقل دادن. ج، مصاقل. (ناظم الاطباء). آلت زدودن. (منتهی الارب) (آنندراج). آلتی است آهنی که بدان کارد و شمشیر و آینهء فولادی را از زنگ پاک نمایند و روشن کنند. (آنندراج).
مصقله
[مِ قَ لَ] (ع اِ) مصقله. مصقل. آلتی که بدان بزدایند. آنچه بدان روشن کنند آینه یا جامه یا شمشیر و یا کاغذ را. سنگ سو. سوهان. مهره. مهرهء گازر. (یادداشت مؤلف). آنکه بدان آهن روشن کنند. (مهذب الاسماء) :
به یادکردش بتوان زدود از دل غم
به مصقله بتوان برد زآینه...
به یادکردش بتوان زدود از دل غم
به مصقله بتوان برد زآینه...