جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مراغه: (تعداد کل: 8)
مراغه
[مَ غَ] (ع اِمص) عمل به خاک غلطیدن. (لسان العرب از حواشی چهارمقاله). غلطیدن عموماً و غلطیدن اسب و خر خصوصاً. (از برهان قاطع). در عربی به معنی غلطیدن جانور است خواه طائر باشد خواه چارپا، در این صورت اسم ظرف است از روغ به معنی غلطیدن حیوان. (غیاث اللغات...
مراغه
[مَرْ را غَ] (ع ص) غلطنده. (ناظم الاطباء). متمرغ. (متن اللغه). خرغلت زننده. چارپائی که بر خاک غلطد و خود را در خاک مالد.
مراغه
[مَ غَ] (اِخ) لقبی است که فرزدق یا اخطل شاعر به مادر جریر شاعر داده اند به قصد سب و توهین، و جریر را ابن مراغه خوانده اند به معنی کسی که مادرش چون خر ماده ای تن به هر نره خری درداده است. رجوع به تاج ص133 شود.
مراغه
[مَ غَ / غِ] (از ع، اِمص) غلتیدن. (لغت فرس اسدی) (جهانگیری). غلتیدن بود به پهنا. (نسخه ای از لغت فرس) (اوبهی). غلطیدن عموماً و غلطیدن اسب و خر خصوصاً. (برهان قاطع). خرغلت زدن. خرغلط زدن. به خاک غلطیدن و خود را به خاک مالیدن و غلط زدن ستور. رجوع...
مراغه
[مَ غِ] (اِخ) دهی است از دهستان کوهپایهء بخش نوبران شهرستان ساوه. در 12هزارگزی شمال نوبران، در منطقهء کوهستانی سردسیری واقع و دارای 1336 تن سکنه است. آبش از رودخانهء آسکین تأمین می شود. محصولش غلات، بن شن، عسل، لبنیات، بادام، گردو. انگور و سیب آن به خوبی معروف است....
مراغه
[مَ غِ] (اِخ) مراغه شهری است بزرگ و خرم و با نعمت و آبهای روان و باغهای خرم یکی باره داشت محکم، پسر بوساج ویران کرد. (حدود العالم ص 158). مراغه از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالده است قب 4 و 6 عرض از خط استوا لزک شهری...
مراغه
[مَ غِ] (اِخ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش شهرستان مهاباد، در 5/29هزارگزی جنوب غربی مهاباد و 13هزارگزی غربی راه مهاباد به سردشت در منطقهء کوهستانی معتدلی واقع و دارای 114 تن سکنه است. آبش از رودخانهء مهاباد. محصولش غلات، چغندر، توتون و حبوبات. شغل مردمش زراعت و گله...