مراغه
[مَ غَ / غِ] (از ع، اِمص) غلتیدن. (لغت فرس اسدی) (جهانگیری). غلتیدن بود به پهنا. (نسخه ای از لغت فرس) (اوبهی). غلطیدن عموماً و غلطیدن اسب و خر خصوصاً. (برهان قاطع). خرغلت زدن. خرغلط زدن. به خاک غلطیدن و خود را به خاک مالیدن و غلط زدن ستور. رجوع به مراغه شود :(1) دانست که وقتی نیک است و امیر به هیچ حال جانب وی را که دی خلعت وزارت داده امروز به حصیری بندهد و چون خاک یافت مراغه ای دانست کرد. (تاریخ بیهقی ص 158).
در ره عمری به یک مراغه چه جوئی
ای خر دیوانه در شتاب و دوانه.
ناصرخسرو.
صعلوک هر چند حیله کرد تا فرجه کند و بر طرفی زند ممکن نگشت با خود اندیشید که اگر از تک اندرمانم باری مراغه ای بکنم اگر از صامت نصیب نمی شود از ناطق چیزی به چنگ آرم. (سندبادنامه ص 219).
(1) - به معنی «در خاک غلطیدن»، در عربی فقط باب تفعیل (تمریغ) و تفعل (تمرغ) استعمال می شود و مراغه فقط اسم مکان؛ یعنی محل غلتیدن آمده. (فرهنگ فارسی معین): مارغه بالتراب؛ ألْزَقَهُ به، و الاسم المراغه. (متن اللغه).
در ره عمری به یک مراغه چه جوئی
ای خر دیوانه در شتاب و دوانه.
ناصرخسرو.
صعلوک هر چند حیله کرد تا فرجه کند و بر طرفی زند ممکن نگشت با خود اندیشید که اگر از تک اندرمانم باری مراغه ای بکنم اگر از صامت نصیب نمی شود از ناطق چیزی به چنگ آرم. (سندبادنامه ص 219).
(1) - به معنی «در خاک غلطیدن»، در عربی فقط باب تفعیل (تمریغ) و تفعل (تمرغ) استعمال می شود و مراغه فقط اسم مکان؛ یعنی محل غلتیدن آمده. (فرهنگ فارسی معین): مارغه بالتراب؛ ألْزَقَهُ به، و الاسم المراغه. (متن اللغه).