جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مخده: (تعداد کل: 3)
مخده
[مَ خَ دَ](1) (ع اِمص) (از «م خ د») معونت. یقال: هو محتاج الی مخدته؛ ای معونته. (اقرب الموارد) (محیط المحیط). یاری گری. (منتهی الارب). یاری و معونت و مددگاری و دستگیری. (ناظم الاطباء).
(1) - در ناظم الاطباء مَخَدَّه ضبط شده، در حالی که در منتهی الارب و اقرب الموارد...
(1) - در ناظم الاطباء مَخَدَّه ضبط شده، در حالی که در منتهی الارب و اقرب الموارد...
مخده
[مِ خَدْ دَ] (ع اِ) (از «خ دد») نازبالش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) بالش و نازبالش. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادهء بعد شود. || آهنی که زمین را بدان شکافند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج، مَخادّ. (ناظم الاطباء).