مخده
[مَ خَ دَ](1) (ع اِمص) (از «م خ د») معونت. یقال: هو محتاج الی مخدته؛ ای معونته. (اقرب الموارد) (محیط المحیط). یاری گری. (منتهی الارب). یاری و معونت و مددگاری و دستگیری. (ناظم الاطباء).
(1) - در ناظم الاطباء مَخَدَّه ضبط شده، در حالی که در منتهی الارب و اقرب الموارد محرکه (بدون تشدید) ضبط شده است.
(1) - در ناظم الاطباء مَخَدَّه ضبط شده، در حالی که در منتهی الارب و اقرب الموارد محرکه (بدون تشدید) ضبط شده است.