جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مثل: (تعداد کل: 8)
مثل
[مَ ثَ] (ع اِ) مانند. همتا. ج، امثال. (منتهی الارب) (آنندراج). شبه. نظیر. (از اقرب الموارد). همتا. (ناظم الاطباء) :
چون دل از دست بدادی مثل کرهء توسن
نتوان بازگرفتن به همه خلق عنانش.سعدی.
- مثل اعلی؛ نمونهء عالی. نمونهء بارز. صنم عقلی. و رجوع به صنم عقلی شود.
|| مثال. (ناظم الاطباء) :
یک...
چون دل از دست بدادی مثل کرهء توسن
نتوان بازگرفتن به همه خلق عنانش.سعدی.
- مثل اعلی؛ نمونهء عالی. نمونهء بارز. صنم عقلی. و رجوع به صنم عقلی شود.
|| مثال. (ناظم الاطباء) :
یک...
مثل
[مِ] (ع اِ) مانند. (دهار) (ترجمان القرآن) (منتهی الارب) (آنندراج). شبه و نظیر و مانند. قوله تعالی: لیس کمثله شی ء(1)؛ ای لیس کصفه تعریفه شی ء و گفته اند مثل بر سه وجه استعمال می شود: به معنی تشبیه و به معنی نفس شی ء و ذات آن و...
مثل
[مُ ثُ] (ع اِ) جِ مثال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مثال شود. || اصنام عقلیه. طلسمات عقلیه. امثلهء علیا. ارباب انواع. صواحب الطلسمات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مثل اصنام حیوانیه؛ در فلسفهء اشراق مراد رب النوع حیوان است. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی).
- مثل...
- مثل اصنام حیوانیه؛ در فلسفهء اشراق مراد رب النوع حیوان است. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی).
- مثل...
مثل
[مُ] (ع اِ) جِ مثال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مثال شود.
مثل
[مَ] (ع مص) ایستادن و به خدمت ایستادن. || به زمین چسبیدن. مثول. از اضداد است. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). || از جای خود افتادن. مثول. (از منتهی الارب) (آنندراج). زایل شدن از موضع خود. (از ناظم الاطباء). || تشبیه دادن. || مانند شدن به چیزی. (منتهی...
مثل
[مُ ثِل ل] (ع ص) بسیارثَلَّه(1) گردیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که دارای رمه ای بزرگ از گوسپند و بز و میش باشد. (ناظم الاطباء).
(1) - رمهء بزرگ از گوسپند و بز درآمیخته یا خاص است به رمهء میش. (منتهی الارب).
(1) - رمهء بزرگ از گوسپند و بز درآمیخته یا خاص است به رمهء میش. (منتهی الارب).
مثل
[مِ] (اِخ) ابن عجل، پادشاهی بود یمن را. (منتهی الارب). نام پادشاهی از یمن. (ناظم الاطباء).
مثل
[مُ] (اِخ) موضعی است به فلح و آن را رحی المثل نیز نامند. (منتهی الارب).