جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه قوس: (تعداد کل: 8)
قوس
[قَ] (ع مص) اندازه کردن چیزی را به چیزی مانند وی در حکم. || سبقت بردن و پیشی گرفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || راست کردن و صف کشیدن اسبان رهان را وقت تاختن. قاس الخیل؛ راست کرد و صف کشید اسبان رهان را وقت تاختن. (منتهی الارب).
قوس
[قَ] (ع اِ) کمان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مؤنث است و تصغیر آن قویسه میشود و گاهی آن را مذکر کنند و تصغیر آن را قویس گیرند. (ااز قرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ذراع. (اقرب الموارد). گز بدانجهت که مذروع را با آن قیاس کنند. قول خدای تعالی: فکان...
قوس
[قَ] (اِخ) برجی است در آسمان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). نام برج نهم از دوازده برج فلکی که کمان و کمان گردون نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام برج نهم از بروج دوازده گانه است که ستاره هایش شکل مرد تیرانداز فرض شده. (از فرهنگ نظام). در جامع الحکمتین آمده:...
قوس
[قَ وَ] (ع اِمص) کوژی پشت. (منتهی الارب). || (مص) کوژپشت شدن. (از اقرب الموارد).
قوس
[قَ وِ] (ع ص) زمانهء تنگ و دشوار. (منتهی الارب). زمان صعب. (از اقرب الموارد).
قوس
[] (اِ) نوعی از سمک بحری است. || به عجمی نبات وج. (فهرست مخزن الادویه).
قوس
(ع اِ) صومعهء ترسایان. (برهان). عبادت خانهء راهبان. (منتهی الارب). صومعهء راهب و گویند. سرصومعه است. (اقرب الموارد). و آن فارسی معرب است. (المعرب جوالیقی ص278). || خانهء شکاری. (منتهی الارب). خانهء شکارچی. (از اقرب الموارد). || (اِ صوت) کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند. (از اقرب...
قوس
[قَ] (اِخ) (ذو ال ...) لقب سنان بن عامر بدان جهت که کمان خود را در عوض هزار شتر در نزد حارث بن ظالم نعمان اکبر گرو گذاشت. (منتهی الارب).