جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه غله: (تعداد کل: 4)
غله
[غَلْ لَ] (ع اِ) درآمد هرچیزی از حبوب و نقود و جز آن، و آمد کرایهء مکان و مزد غلام و ماحصل زمین. ج، غَلاّت. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، غَلاّت، غِلال. (اقرب الموارد). کرای سرای و کلبه و کاروانسرای باشد. (فرهنگ اسدی)(1). دخل و درآمد چون کرای خانه و مزد...
غله
[غُلْ لَ] (ع مص) تشنه شدن. سخت تشنه شدن. حرارت در اندرون کسی بودن. (اقرب الموارد). || (اِمص) تشنگی. سوزش و سختی آن. سوزش شکم. (منتهی الارب) (آنندراج). عطش یا سختی آن یا حرارت آن. ج، غُلَل. (از اقرب الموارد). تشنگی به افراط. (برهان قاطع). تشنگی سخت. (فرهنگ جهانگیری). ||...
غله
[غَ لَ / لِ] (اِمص) اضطراب و بیقراری. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). اضطراب. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری) :
روی دین حق ظهیر آل سلجوق آنکه شد
شیر نر در بیشه از تیر حسامش در غله.
ظهیر فاریابی (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی).
|| (از ع، اِ) مخفف غَلّه عربی. رجوع به غَلّه شود...
روی دین حق ظهیر آل سلجوق آنکه شد
شیر نر در بیشه از تیر حسامش در غله.
ظهیر فاریابی (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی).
|| (از ع، اِ) مخفف غَلّه عربی. رجوع به غَلّه شود...