غله
[غُلْ لَ / لِ] (اِ) کوزهء کوچک. (فرهنگ جهانگیری). کوزهء کوچک سرتنگ. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). کوزه ای که طمغاچیان و راهداران و قماربازان دارند و در آن پول سیاه و سپید جمع میکنند و غُلَّک تصغیر آن است و آن کوزه را غله دان و غولک دان نیز گفته اند. (از انجمن آرا) (آنندراج) :
گردون دهد به سفرهء محنت مرا طعام
گیتی دهد به غلهء شدت مرا شراب.
قاضی حمیدی (از فرهنگ جهانگیری) (رشیدی)(1).
(1) - در فرهنگ رشیدی تنها مصراع دوم آمده و در آنندراج دو مصراع مقدم و مؤخر است.
گردون دهد به سفرهء محنت مرا طعام
گیتی دهد به غلهء شدت مرا شراب.
قاضی حمیدی (از فرهنگ جهانگیری) (رشیدی)(1).
(1) - در فرهنگ رشیدی تنها مصراع دوم آمده و در آنندراج دو مصراع مقدم و مؤخر است.