غله
[غُلْ لَ] (ع مص) تشنه شدن. سخت تشنه شدن. حرارت در اندرون کسی بودن. (اقرب الموارد). || (اِمص) تشنگی. سوزش و سختی آن. سوزش شکم. (منتهی الارب) (آنندراج). عطش یا سختی آن یا حرارت آن. ج، غُلَل. (از اقرب الموارد). تشنگی به افراط. (برهان قاطع). تشنگی سخت. (فرهنگ جهانگیری). || (اِ) شاماکچه که زیر زره پوشند. (منتهی الارب) (آنندراج). شعاری که زیر لباس پوشند. شعار تحت الثوب. (اقرب الموارد). || خرقه تشد علی رأس الابریق؛ پارچه ای که بر سر ابریق بندند. (اقرب الموارد). || در فرهنگ جهانگیری به معنی آفتابه و در برهان قاطع به معنی لولهء آفتابه نیز آمده است و این شاید بر اساس معنی قبلی (پارچهء سر آفتابه) باشد که از قبیل اطلاق جزء بر کل است. || آنچه در آن پنهان شوند. ما تواریت فیه. (اقرب الموارد).