جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه غلاله: (تعداد کل: 4)
غلاله
[غَ لَ] (ع اِ) دروبطارس(1). بلوطی. سرخس البلوط. (مفردات ابن البیطار ذیل دروبطارس). در ترجمهء فرانسوی مفردات: علاله (به عین مهمله). رجوع به دروبطارس و علاله شود.
(1) - Druobatairs, Dryopteris.
(1) - Druobatairs, Dryopteris.
غلاله
[غِ لَ] (ع اِ) بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید. (منتهی الارب) (آنندراج). عظامه. (اقرب الموارد) (تاج العروس). || میخ که هردو سر حلقه را فراهم آورد. (منتهی الارب). ج، غَلائِل. (تاج العروس). || شاماکچه که زیر جامه و زره پوشند. (منتهی الارب). جامهء کوچک که...
غلاله
[غُ لَ](1) (ع اِ) بیماری است مر گوسپندان را. (منتهی الارب). غل به فتح اول و دوم و غلاله به ضم اول هر دو به معنی بیماریی مخصوص گوسپند است که در احلیل (مجرای شیر از پستان) آن پدید آید بدان سبب که دوشنده پستان را حرکت نمیدهد و چیزی...