جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عیل: (تعداد کل: 5)
عیل
[عَ] (ع مص) نیازمند و درویش گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). فقیر و محتاج شدن. (از اقرب الموارد). عَیله. عُیول. مَعیل. رجوع به عیله و عیول و معیل شود. || حاجتمند گردانیدن کسی را و درمانده نمودن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). محتاج و عاجز...
عیل
[عَ یَ] (ع اِمص) پیش آوردن حدیث و کلام را بر آن که شنیدن نخواهد و سخن شنیدن از شأن او نیست، گویی که به کسی که میخواهد دست نیافته است و سخن را بر کسی که نمیخواهد عرضه داشته است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و از آن...
عیل
[عَیْ یِ] (ع اِ) زن و فرزند مرد و هرکه در نفقه و مؤونت او باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). اهل بیت مرد که عهده دار آنها باشد و مؤونت آنان را بدهد، از قبیل زن و فرزندان و اتباع. (از اقرب الموارد). مذکر و مؤنث در آن...
عیل
[عُیْ یَ] (ع ص، اِ) جِ عائل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عاله. عیل. عیلی. رجوع به عائل و عاله و عیل و عیلی شود.
عیل
(ع ص، اِ) جِ عائل. (اقرب الموارد). رجوع به عائل شود. || بمعنی «عیله» است. (از اقرب الموارد). رجوع به عیله شود.