جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عرفه: (تعداد کل: 8)
عرفه
[عَ فَ] (ع اِ) باد. (منتهی الارب). ریح. (اقرب الموارد). || ریش کف دست. (منتهی الارب). || زخمی است که در سپیدی کف دست پدید آید. (از اقرب الموارد). || (اِمص) اسم است اعتراف را در معنی سؤال. (از منتهی الارب). سؤال عاقلانه. (ناظم الاطباء). اسم است از «اعتراف» بمعنی...
عرفه
[عَ رَ فَ] (اِخ) روز نهم از ذی الحجه. گویند هذا یوم عرفه (بدون تنوین و بدون ال). (از منتهی الارب). روز نهم ذی حجه، چرا که روز استاده شدن حاجیان است در مقام عرفات. و به سکون ثانی خطا است. عوام هند که یک روز پیشتر شب برات و...
عرفه
[عُ فَ] (اِخ) (گردنهء...) گردنه ای است در راه شیراز به جهرم. رجوع به گردنهء عرفه در ردیف خود شود.
عرفه
[عِ فَ] (ع مص) شناختن و دانستن بعد از نادانی. (از منتهی الارب). به معانی عِرفان است. (از اقرب الموارد). رجوع به عرفان (مص) شود.
عرفه
[عِ فَ] (ع اِمص) شناخت و شناختن. (منتهی الارب). شناخت و شناسائی. || سؤال. (ناظم الاطباء). اسم است اعتراف بمعنی سؤال را. (منتهی الارب). اسم است از «اعتراف» بمعنی استخبار. (از اقرب الموارد). عَرفَه. رجوع به عَرفَه شود.
عرفه
[عُ فَ] (ع اِ) زمین برآمده و نمایان دراز رویانندهء گیاه. (منتهی الارب). زمینی است بالا آمده و بارز و مستطیل شکل که رویاننده است. (از اقرب الموارد). || ریگ تودهء بلند و جای بلند. (منتهی الارب). رمل و مکان مرتفع. (از اقرب الموارد). ج، عُرَف. (ناظم الاطباء). || حد...
عرفه
[عَ رَ فَ] (اِخ) نام جایگاهی است که در شعر ذی الرمه آمده است. (از معجم البلدان).
عرفه
[عَ رَ فَ] (اِخ) ابن الحارث، مکنی به ابوالحارث. صحابی است. (یادداشت مرحوم دهخدا).