عرفه
[عَ فَ] (ع اِ) باد. (منتهی الارب). ریح. (اقرب الموارد). || ریش کف دست. (منتهی الارب). || زخمی است که در سپیدی کف دست پدید آید. (از اقرب الموارد). || (اِمص) اسم است اعتراف را در معنی سؤال. (از منتهی الارب). سؤال عاقلانه. (ناظم الاطباء). اسم است از «اعتراف» بمعنی استخبار. (از اقرب الموارد). عِرْفه. رجوع به عرفه شود.