جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عدوی: (تعداد کل: 7)
عدوی
[عُدْ وا] (ع اِمص) تباهی و فساد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
عدوی
[عُدْ وا] (ع مص) ستم کردن بر کسی و درگذشتن از حد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عدوّ. عدوه. عَداء. عِدوان. عُداون. (منتهی الارب).
عدوی
[عَدْ وا] (ع اِ) بیماری که از یکی به دیگری نقل کند مانند خارش و گر و جز آن. (منتهی الارب). آنچه از یکی به دیگری سرایت کند از جرب و جز آن. (از اقرب الموارد).
عدوی
[ع دْ وا] (ع اِمص) سرایت بیماری و تجاوز آن از صاحب خود به دیگری و منه الحدیث: لاعدوی و لاطیره. (منتهی الارب) (آنندراج). || یاری گری، اسم اسب اعداء را. (از منتهی الارب) (آنندراج). || خواستن از حاکم که رفع ظلم کند. خواستن از حاکم که انتقام گیرد از...
عدوی
[عَ دَ وی ی] (ع اِ) گیاه صیفی که بعد از گذشتن بهار روید. (از قطرالمحیط). عدویه. (از منتهی الارب). || درختهای کوچک که شتر خورد. (قطرالمحیط). عدویه. (منتهی الارب). || گوسفند کوچک چهل روزه. (قطرالمحیط). عدویه. (منتهی الارب).
عدوی
[عَ وی ی] (ص نسبی) نسبت است به عدی بن ربیعه. رجوع به عدی بن ربیعه بن معاویه شود. (از لباب الانساب ج 2 ص 126). || نسبت است به عدی بن کعب بن لؤی. رجوع به عدی بن کعب شود. (از لباب الانساب ج 2 ص 126).
عدوی
[عَ وی ی] (اِخ) عبدالله بن مبارک بن مغیره مکنی به ابوعبدالرحمن از مشاهیر ادباء بود در نحو و لغت دستی داشت از تألیفات اوست: اقامه اللسان علی صواب المناطق، غریب القرآن، الوقف و الابتداء. سال وفات وی بدرستی معلوم نیست. (از ریحانه الارب ج 3 ص 10).