جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه طلا: (تعداد کل: 4)
طلا
[طَ] (ع اِ) آب دهان که از جهت بیماری و جز آن بسته باشد. طُلْوان. طُلُوان. (منتهی الارب). || به قطران اندوده. (منتخب اللغات) (منتهی الارب). || بچهء آهو. (مهذب الاسماء). بچهء آهو وقت زائیدن. (منتهی الارب). آهوی یکساله. (دهار). آهوبچه. (منتخب اللغات). || بچهء گاو و گوسفند. (منتهی الارب)...
طلا
[طِ / طَ] (از ع، اِ) زر (در اصطلاح فارسی). زر سرخ. بکسر اول معروف است که به عربی ذهب خوانند. (برهان). زر خالص و صاحب فرهنگ رشیدی نوشته که غالباً لفظ طلا معرب تله است که لفظ هندی است و بکسر فوقانی و تشدید لام بمعنی زر و بمعنی...
طلا
[طَ] (اِخ) کوهکی است (چنین یافتم در شعر هذلیین و در شعر دیگران به ظاء معجمه و آنجا واقعه ای بوده است). (معجم البلدان).
طلا
[طَ] (اِخ) قلعتی است به آذربایجان (این لفظ عجمی و اصل آن تلاست، چه در کلام عجم طاء و ظاء و ضاد و ثاء و حاء و صاد خالصه و جیم خالصه نیست). (معجم البلدان).