جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه طراز: (تعداد کل: 6)
طراز
[طِ] (معرب، اِ) نگار جامه. (منتهی الارب). معرب است. (منتهی الارب) (صحاح). اصل این کلمه تراز فارسی و معرب است، سیوطی در کتاب «المزهر» گوید: فممّا اخذوه (ای العرب) من الفارسیه، الطراز. زوزنی در کتاب المصادر خویش گوید: التطریز بر جامه طراز کردن. طراز جامه. (قوافی امیر علیشیر). علم ثوب....
طراز
[طِ] (نف مرخم) طرازنده. نظم و ترتیب و آرایش دهنده :
هیچ شه را چنین وزیر نبود
مملکتدار و کار ملک طراز.فرخی.
بیشتر در ترکیب های به کار رود: عنوان طراز، خندهء طراز، و غیره.
- دین طراز؛ طرازندهء دین :
قطعه ای کز ثنا فرستادم
بجهانجوی دین طراز فرست.خاقانی.
- مدح طراز؛ مدیح طراز :
تو به...
هیچ شه را چنین وزیر نبود
مملکتدار و کار ملک طراز.فرخی.
بیشتر در ترکیب های به کار رود: عنوان طراز، خندهء طراز، و غیره.
- دین طراز؛ طرازندهء دین :
قطعه ای کز ثنا فرستادم
بجهانجوی دین طراز فرست.خاقانی.
- مدح طراز؛ مدیح طراز :
تو به...
طراز
[طِ / طَ](1) (اِخ) مُعرّب تِراز که نام شهری است در ترکستان. (آنندراج). شهریست نزدیک به اسپیجاب. (منتهی الارب). در پایان اقلیم پنجم واقع شده، طول آن یکصد درجه و نیم و عرض چهل درجه و بیست وپنج دقیقه است. ابوالفتح این کلمه را به فتح اول دانسته، و سایر...
طراز
[طُ] (اِ) کارگاه بت. (فقط در یک نسخهء خطی از فرهنگ اوبهی).
طراز
[طُرْ را] (اِخ) تارجه. شهری است از شهرهای اسپانیا(1).
(1) - Torrox.
(1) - Torrox.
طراز
[طَرْ را] (ع ص) نگارگر جامه. زینت کننده. این صنعت در میان بنی اسرائیل در وقتی که از مصر بیرون آمد معروف بود. (خرو 28، 39، 35، 38، 23) (قاموس کتاب مقدس).