جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شن: (تعداد کل: 8)
شن
[شَ] (اِ) ناز و کرشمه را گویند. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
چه جان گر نیستی و چشم پرشن
جهان بر من نبودی(1) چشم سوزن.عطار.
|| نام گیاهی است که از پوست آن ریسمان بتابند. (برهان)(2) (آنندراج). گیاه کنو که از پوست آن ریسمان تابند. (از ناظم الاطباء). || شونگ و سفیدال....
چه جان گر نیستی و چشم پرشن
جهان بر من نبودی(1) چشم سوزن.عطار.
|| نام گیاهی است که از پوست آن ریسمان بتابند. (برهان)(2) (آنندراج). گیاه کنو که از پوست آن ریسمان تابند. (از ناظم الاطباء). || شونگ و سفیدال....
شن
[ـِشْ] (پسوند) پسوند اسم مصدر در پهلوی که در چند کلمهء فارسی عیناً باقی مانده و در موارد دیگر تنها «ش» آن بجای مانده است و آن به دوم شخص امر حاضر می پیوندد: کُنِشْن، رَوِشْن، بوِشْن، دَهِشْن، گوارِشْن. کلمهء پاداشن از همین قبیل است با تصرف جزئی. (از فرهنگ...
شن
[شَ] (پسوند) در برخی از کلمات مثل این است که معنی جای میدهد: گلشن، جوشن، «گوشن»، روشن، اشن، پشن، اوشن، آبشن، دوشن، در گلشن و تبشن (به معنی آب گرم معدنی). (یادداشت مؤلف).
شن
[شَن ن] (ع اِ) مشک کهنهء دریده. ج، شِنان. (منتهی الارب). مشک کهنهء کوچک که آب در آن سردتر باشد از دیگر مشکها. (از اقرب الموارد). مشک کهن. (مهذب الاسماء). خیک کهنه. (برهان). مشکیزهء کهنه. (یادداشت مؤلف).
شن
[شَن ن] (ع مص) پاشیدن آب بر شراب و پراکنده کردن. (از منتهی الارب). پاشیدن آب بر شراب بطور پراکنده. (از اقرب الموارد). ریختن بعنف. (تاج المصادر بیهقی). || فروریختن اشک چشم. (از اقرب الموارد). || از هر طرف ریختن و غارت کردن و منه: شَنَّ الغاره علیهم؛ یعنی پریشان...
شن
[شِ] (اِ) سنگ ریزهء خردتر از ریگ و درشت تر از ماسه. (یادداشت مؤلف). ریگهای بسیار ریزه که در کنار دریا و رود بسیار است. ماسه. (حاشیهء برهان چ معین). خرده سنگها که از ریگ نرم تر است و معمولاً جهت فرش کردن خیابانهای شنی بکار میرود و گاه با...
شن
[شُ] (اِ) از مقادیر و مقیاسهای طول در عهد قدیم ایران است، مساوی 5985 گز = 5985 متر. (تاریخ ایران باستان ص 166).
شن
[شَن ن] (اِخ) ناحیه ای است در سراه و عبارت است از کوههای متصل بهم بین تهامه و یمن. (از معجم البلدان).