جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سنجر: (تعداد کل: 5)
سنجر
[سَ جَ] (ترکی، اِ) مرغ شکاری جغتائی (از حاشیهء برهان قاطع چ معین) پرنده ای است شکاری (برهان (||) ص) مردمان صاحب حال و وجد و سماع (برهان) (آنندراج) از لغات دساتیری است (از حاشیهء برهان قاطع چ معین).
سنجر
[سَ جَ] (اِخ) اسمش میر محمد هاشم خلف صدق میر حیدر رفیعی صاحب دیوان است و طبعش خالی از سلامت نیست بعد از پدر بهندوستان رفته و هم در آنجا فوت شده است این اشعار از او منقول است: اختیار خود داری هر چه میکنی ما را ور بخضر جان...
سنجر
( [سَ جَ] (اِخ) لقب سلطان محمد خوارزمشاه است (جهانگشای جوینی ج 2 ص 79.
سنجر
[سَ جَ] (اِخ) ابن ملکشاه معزالدین ابوالحارث احمدبن ملکشاه سلجوقی، آخرین پادشاه از سلجوقیان بزرگ جلوس 511 ه ق فوت 552 ه ق بنابه قول مورخان در ظرف 40 سال امارت و سلطنت او در خراسان 19 فتح نصیب وی گردید بعد از شکست برادرزاده اش کار او...
سنجر
[سَ جَ] (اِخ) ارسلان خان حکومت او جهه و ملتان را در زمان حکومت ناصرالدین محمودبن سلطان شمس الدین التمش بدست آورد و در سال 443 ه ق درگذشت (حبیب السیر ج 2 ص 624 ) رجوع به سلطانشاه شود.