سنجر
[سَ جَ] (اِخ) اسمش میر محمد هاشم خلف صدق میر حیدر رفیعی صاحب دیوان است و طبعش خالی از سلامت نیست بعد از پدر بهندوستان رفته و هم در آنجا فوت شده است این اشعار از او منقول است: اختیار خود داری هر چه میکنی ما را ور بخضر جان بخشی ور کشی مسیحا را ز کس احوال او هرگز نپرسم که ترسم با رقیبش دیده باشد غریب شهرتوام من، بکش مرا و مترس که هیچکس بدیار من این خبر نبرد تو چون خنجر کشی فتراک جویان سر بدخواه بر بالین پسندند متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی آن گروهی این پسندند (از آتشکدهء آذر ص 250 ) چون پدر وی بسال 999 ه ق بهند رفت، محمد هاشم نیز با او بسفر شد؛ این هنگام بیست ساله بود و در آنجا نزد اکبرشاه منزلت یافت، سپس نزد عادلشاه شد آنگاه شاه عباس او را به اصفهان خواند، 473 و ج 12 از - لیکن در همان اوان به بیماری اسهال بسال 1021 ه ق بسن 41 سالگی درگذشت (الذریعه و ج 9 صص 472 حاشیهء آتشکدهء آذر چ شهیدی ص 70 ) ظاهراً دربارهء این شاعر است که صائب گوید: هزار حیف که عرفی و نوحی و سنجر نیند جمع بدارالعباد برهان پور (از منتخبات صائب جمع آوردهء محمد شهید نورانی).