جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سجن: (تعداد کل: 4)
سجن
[سَ] (ع مص) بازداشتن و بند کردن کسی را (آنندراج) (از منتهی الارب) در زندان کردن (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) حبس (اقرب الموارد ||) متهم نمودن کسی را (منتهی الارب) (آنندراج ||) فاش نکردن غم را (منتهی الارب) (اقرب الموارد ||) بازداشتن کسی را از...
سجن
[سَ جَ] (اِ) به معنی سجد که سرمای سخت باشد (برهان) رجوع به سجد و شجد و شجن و سجام و شجام شود.
سجن
[سِ] (ع اِ) زندان و بازداشت (منتهی الارب) زندان و قیدخانه (غیاث) زندان (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان القرآن) محبس 12 ) تو از جهلی بملک اندر چو فرعون من از علمم بسجن / (اقرب الموارد) : قال رب السجن احب الیّ مما یدعوننی الیه (قرآن 33 اندر چو ذوالنون ناصرخسرو...
سجن
[سِ] (اِخ) نام دهی است از دهات قم رجوع به تاریخ قم ص 63 شود.