جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زله: (تعداد کل: 10)
زله
[زَلْ لَ] (ع اِ) لغزش پای در گل و لغزش در سخن اسم است زلیل را (منتهی الارب) لغزش پای در گل سقط و خطا و لغزش در سخن ج، زلات (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد ||) گناه و خطای بی اراده( 1) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) گناه (دهار) خطا...
زله
[زَلْ لَ / زُلْ لَ] (ع اِ) نیکویی و هنر و کار (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زله
[زُلْ لَ] (ع اِ) تاسه تنگی نفس و دمه (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زله
[زِلْ لَ] (ع اِ) سنگریزه یا سنگریزه های تابان (منتهی الارب) (از اقرب الموارد ||) نوع و هیأت لغزش (ناظم الاطباء).
زله
[زَ لَهْ] (ع مص) زله زلهاً (بالتحریک)؛ طمع کردن (از ذیل اقرب الموارد).
زله
[زَلْهْ] (ع اِ) شکوفه و ریحان || حسن و خوبی شکوفه و ریحان || سنگی که بر آن آبکش ایستاده شود || سرگشتگی (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زله
[زَ لَهْ] (ع اِ) غم و اندوه که به ذات کسی برسد (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زله
[زَلْ لَ / لِ / زِلْ لَ / لِ] (اِ) پرنده ای است به گرمای صعب بانگ بردارد، بانگی تیز و او چند ناخنی باشد و چزد نیز خوانندش (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 494 ) جانوری باشد شبیه به ملخ که پیوسته در میان غله زارها و هوای...
زله
[زَلْ لَ / لِ] (از ع، اِ)( 1) آنچه از طعام بهر کسی نگاهدارند (غیاث اللغات) طعام و خوردنی که شخص میهمان از مجلس ضیافت با خود ببرد (ناظم الاطباء) آنچه برگیرند با خود از مائدهء دوستی یا خویش خود را یا دیگری را (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) زله ولیمهء...