زله
[زَلْ لَ / لِ] (از ع، اِ)( 1) آنچه از طعام بهر کسی نگاهدارند (غیاث اللغات) طعام و خوردنی که شخص میهمان از مجلس ضیافت با خود ببرد (ناظم الاطباء) آنچه برگیرند با خود از مائدهء دوستی یا خویش خود را یا دیگری را (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) زله ولیمهء مهمانی و عروسی (فرهنگ فارسی معین) : شیخ ما گفت اصل زله از اینجاست که مصطفی، ما را از آنجا زله آورد از نزدیک دوست اکنون زله از خانهء دوستان باید کرد نه از خانهء بیگانگان (اسرارالتوحید) و چون دعوتی بودی، کاسهء خوردنی و قلیه و شیرینی از بهر زلهء من از مطبخ روان بودی (اسرار التوحید) رای اقضی القضاه اگر خواهد زله پیش از نکاح بفرستدخاقانی عیسیم از بیت معمور آمده وز خوان خلد خورده خوان( 2) و زله اخوان را ز خوان آورده ام خاقانی از خوان دل چو برگ سدابی بیافتی بفرست زله ای سوی اخوان صبحگاه خاقانی تلطفی فرمای که از مائدهء کرام بی زلهء( 3) اشباع بر نتوان خاست (سندبادنامه ص 168 ) از سر خوانی که رطب خورده ای از پی ما زله چه آورده اینظامی غم هر کس، کسی را درنگیرد که مهمان زلهء غم برنگیرد امیرخسرو دهلوی - زله کردن؛ فرستادن طعام و خوردنی از مجلس ضیافت برای کسی : دگر از پی دوستان زله کرد که حلوا به تنها نشایست خوردنظامی || در عربی، طعامی باشد که مردم فرومایه از جایی بردارند و برند (برهان) (آنندراج) پس خورده و طعامی که مردم فرومایه از جایی بردارند (غیاث) و به این معنی با لفظ گذاشتن و داشتن و بستن و ربودن مستعمل است (از آنندراج) طعامی که مردم فرومایه از جایی بردارند و با خود برند (فرهنگ فارسی معین) - زله برداشتن؛ ریزهء طعام برداشتن پس ماندهء طعامی را جمع کردن و بردن : مائده از آسمان شد عائده چونکه گفت انزل علینا مائده باز گستاخان ادب بگذاشتند چون گدایان زله ها برداشتند کرد عیسی لابه ایشان را که این دائم است و کم نگردد از زمین بدگمانی کردن و حرص آوری کفر باشد نزد خوان مهتری مولوی (مثنوی چ خاور ص 4) - زله بستن؛ عمل زله برگرفتن از خوان : ز خواب سردر منزل تواند زله ها بستن سبکسیری که جای توشه دامن بر کمر بندد صائب (از آنندراج) - زله بند؛ کسی که طعام پس ماندهء یک وقت را به وقت دیگر نگاهدارد (غیاث) (از آنندراج) : که زله بند نباشند مردم اوباش( 4) ؟ (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) - زله خوار؛ زله خور ریزه خوار آنکه پس ماندهء طعامی را از خوان برگیرد : زله خوار تیغ و مور خوان اوست وحش و طیر و انس و جان در شرق و غرب خاقانی ما زله خوار مائدهء میر حاجبیم نعمان روزگار طفیلی خوان ماستخاقانی ما را دلی است زله خور خوان صبحگاه جانی است خاک جرعهء مستان صبحگاه خاقانی - زله ربای؛ زله کش رباینده ریزه های خوان برگیرندهء پس ماندهء طعامی از ( خوان : انس و پریش چون ملک، زله ربای مائده دام و ددش چو مورچه هدیه فزای مملکت خاقانی (دیوان چ سجادی ص 462 رجوع به ترکیب زله کش شود - زله کش؛ برگیرندهء پس ماندهء طعامی از خوان زله ربای ربایندهء ریزه های خوان : با خویشتن آورده بهر مائده ای بر کاسه شکنان زله کشان لقمه ربایانسوزنی رجوع به ترکیب زله ربای شود ( 1) - مأخوذ از زَلَّه عربی است رجوع به همین کلمه شود ( 2) - ن ل: خورده قوت و ( 3) - بمعنی بعد هم ایهام دارد ( 4) - مرحوم دهخدا در همین یادداشت « فراموش کرده ام شعر از کیست » اضافه کرده اند که.