جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رفیع: (تعداد کل: 6)
رفیع
[رَ] (ع ص) شریف و بلند قدر و مرتبه (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) نافس (از المنجد) شریف سامی عالی بلندپایه بلندقدر (یادداشت مؤلف) بلند و برین و عالی و افراخته (ناظم الاطباء) بلند مرتفع (فرهنگ فارسی معین) مرتفع شامخ شاهق برشده برداشته ببالاشده (یادداشت مؤلف) شریف سامی عالی بلند...
رفیع
[رَ] (اِخ) دهی است از دهستان پاطاق بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین سکنهء آن 150 تن آب آن از سرآب ماراب است ( محصولات عمدهء آنجا غلات و لبنیات و توتون و صیفی است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5.
رفیع
[رُ فَ] (اِخ) ابوالعالیهء ریاحی تابعی است (منتهی الارب) رجوع به ابوالعالیهء الریاحی شود.
رفیع
[ر] (اِخ) یا رفیع جیلانی (گیلانی) رفیع الدین محمد بن فرج گیلانی متوفی به سال 1160 ه ق از شارحین نهج البلاغه و یکی از علما و زهاد بود و در شهر مشهد مقدس تدریس می نمود و صاحب فهرست معارف نوشته که این شرح [شرح نهج البلاغه]جامع (134...
رفیع
[رَ] (اِخ) یا رفیع گنجوی از شعرای قرن سیزدهم هجری قمری آذربایجان است (دانشمندان آذربایجان ص 160 به نقل از حدیقه الشعراء).