جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رفعت: (تعداد کل: 8)
رفعت
[رَعَ] (ع اِمص) رِفعَت (ناظم الاطباء) رجوع به رِفعَت شود.
رفعت
[رِ عَ] (ع اِمص) یا رَفعَت بلندی و ارتفاع و افراشتگی (ناظم الاطباء) بلندی (غیاث اللغات) (دهار) بلندی سمو سموخ علاء : ( تلفظ می شود به کسر است (نشریهء دانشکدهء ادبیات تبریز سال اول شمارهء 5 « راء » (یادداشت مؤلف) رفعت که اغلب به فتح در سه کار...
رفعت
[رِ عَ] (اِخ) احمد، معروف به رفعت از ادبای نامی اوایل قرن سیزدهم هجری قمری عثمانی و مؤلف 7 جلد کتابهای تاریخ بزبان ( ترکی بود که در سال 1299 و 1300 ه ق در اسلامبول چاپ شد (از ریحانه الادب ج 2 ص 88.
رفعت
[رِ عَ] (اِخ) دکتر سیدرفعت استاد علم قواعد الصحه در دانشگاه الازهر او راست: علم قواعد الصحه، چ مطبعه الواعظ (از معجم ( المطبوعات مصر ج 1.
رفعت
[رِ عَ] (اِخ) یا رفعت لکهنوی میکولال از گویندگان هند بود و در لکهنو سکنی داشت و شاگرد نذیر علی نذیر بود ابیات زیر ازوست: هست چندانکه اجتناب مرا یار هردم دهد شراب مرا بس که در کوه و دشت می گردم داد دیوانه او خطاب مرا همه شب (...
رفعت
[رِ عَ] (اِخ) میر رفعت علی، سیدی پاک نژاد از گجرات احمدآباد هند و از گویندگان قرن دوازده هجری قمری و متولد سال 1170 ( ه ق بود بیت زیر از اوست: خط شبرنگ ترا دوش تصور کردم تا سحر غالیه از بستر من می بارید (از مقالات الشعرء...
رفعت
[رِ عَ] (اِخ) میرزا عباس یا محمد عباس بن میرزا احمدبن محمد بن علی بن ابراهیم همدانی شیروانی انصاری یمانی هندی مورخ و ادیب قرن 13 ه ق بود و رفعت تخلص می کرد از آثار اوست: 1 - آثار العجم 2 - تاریخ الائمه 3 - تاریخ افاغنه...