جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ردی: (تعداد کل: 8)
ردی
[رَدْیْ] (ع مص) رَدَیان جهجهان رفتن یا بنوعی از رفتار میان رفتن و دویدن (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) دویدن ستور (تاج المصادر بیهقی ||) جهجهان رفتن زاغ || یک پا برداشته با پای دیگر جهجهان رفتن بچه در وقت بازی: ردت الجاریه (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب...
ردی
[رِ] (از ع، اِ) ممال رِدا (یادداشت مؤلف) : به اسب و جامهء نیکو چرا شدی مشغول سخنْت نیکو باید نه طیلسان و ردی ناصرخسرو به بارگاهی کز فخر همتش جوید ز ظل پردهء او دوش آفتاب ردی ابوالفرج رونی محرمان چون ردی از صبح درآرند به کتف کعبه را...
ردی
[رَ دا] (ع اِ) جِ رَداه (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) رجوع به رَداه شود.
ردی
[رَ دا] (ع اِمص) هلاکی ج، رَداه (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (دهار) : درپوشید رِدای رَدی و درآمد در عماری ( بلاء (ترجمهء تاریخ یمینی ص 450.
ردی
[رَ دا] (ع مص) هلاک گردیدن (ناظم الاطباء) هلاک شدن (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (مصادر اللغهء زوزنی) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 51 ) (دهار).
ردی
[رَ] (ع ص) رَدٍ رجل رَدٍ؛ مرد هالک (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ردی
[رَ دی ی] (ع ص)( 1) رَدی ء بد و بی قدر (ناظم الاطباء) مقابل جَیّد و بتشدید دال مکسور خطاست (آنندراج) (غیاث اللغات) - ( قبیح و بد، مقابل خوب (یادداشت مؤلف) نفایه (دستوراللغه) - ردی الطبع؛ پست طبیعت و فرومایه (ناظم الاطباء) ( 1 Malin.
ردی
[رُدْ دا] (ع ص، اِ) زن مطلقه که به خانهء پدر و مادر خود برگردد (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) زن مطلقه (از اقرب الموارد).