جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دیم: (تعداد کل: 5)
دیم
(اِ)( 1) روی و رخساره باشد و بعربی خد گویند (برهان) روی را گویند (جهانگیری) رخسار (اوبهی) روی رخ رخسار (صحاح الفرس) صورت رخساره و چهره (آنندراج) : ماه گردد دو تاه هر سر ماه تا نهد بر زمین به مثل تو دیم عبدالواسع جبلی دیم ما هست، اگر دم...
دیم
[دَ] (ص، اِ) زراعتی که از باران آب خورد دیمه و دیمی نیز گویند دمه غثری عذی عثره بخسی کشت از باران آب خورده (یادداشت لغتنامه) زرع دیمی مقابل آبی یا مسقوی (یادداشت دهخدا) پاریاب فاریاب نوعی زراعت در نواحی کم آب که بدون آبیاری و مستقیماً بوسیلهء باران بعمل...
دیم
[یَ] (ع اِ) جِ دیمه، باران پیوسته (منتهی الارب) : ابر خوانی کف او را بگه جود مخوان کز کف خواجه درم بارد و از ابر دیمفرخی ور تو گوئی که کف میر چو ابر است خطاست که کف میر درم بارد و از ابر دیمفرخی تا سبزه تازه تر...
دیم
[دَ] (ع مص) پیوسته باریدن آسمان (منتهی الارب).
دیم
( [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند با 15 تن سکنه (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9.