دیم
[یَ] (ع اِ) جِ دیمه، باران پیوسته (منتهی الارب) : ابر خوانی کف او را بگه جود مخوان کز کف خواجه درم بارد و از ابر دیمفرخی ور تو گوئی که کف میر چو ابر است خطاست که کف میر درم بارد و از ابر دیمفرخی تا سبزه تازه تر بود و آب تیره تر جائیکه بیشتر بود آنجایگه دیمفرخی مقرعه زن گشت رعد مقرعهء او درخش غاشیه کش گشت باد غاشیهء او دیم منوچهری (||ص) بمعنای دائم؛ فتن دیم؛ ای ثملا الارض مع دوام (از ذیل اقرب الموارد).