جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دلو: (تعداد کل: 5)
دلو
[دَلْوْ] (ع مص) در چاه فرو رها کردن دلو را (از منتهی الارب) پائین فرستادن دلو را در چاه (از اقرب الموارد ||) برکشیدن دلو را از چاه (از منتهی الارب) دلو از چاه برکشیدن (تاج المصادر بیهقی) (دهار) دول از چاه برکشیدن (المصادر زوزنی) جدا کردن و کشیدن دلو...
دلو
[دَلْوْ] (ع اِ) آوند آب کش (منتهی الارب) آنچه بدان آب کشند، مؤنث است اما گاهی بصورت مذکر نیز بکار رود (از اقرب الموارد) ظرفی که بدان آب از چاه کشند (غیاث) ظرفی بیشتر از پوست و گاهی فلزی برای کشیدن آب از چاه و غیره آبریز (از برهان) ام...
دلو
[دَ] (ترکی، ص) دلی دیوانه دنگ : ایر و گلو ایر و گلو کرد مرا دنگ و دلو هر که از این هردو برست اوست اخی اوست کلو مولوی.
دلو
[دُلْ لو] (اِ مرکب) ورقی دارای دو خال در بازی ورق (یادداشت مرحوم دهخدا) دولو رجوع به دولو شود.