دلو
[دَلْوْ] (ع مص) در چاه فرو رها کردن دلو را (از منتهی الارب) پائین فرستادن دلو را در چاه (از اقرب الموارد ||) برکشیدن دلو را از چاه (از منتهی الارب) دلو از چاه برکشیدن (تاج المصادر بیهقی) (دهار) دول از چاه برکشیدن (المصادر زوزنی) جدا کردن و کشیدن دلو را تا آنرا از چاه خارج کنند (از اقرب الموارد ||) آب کشیدن و استفاده بوسیلهء دلو (از اقرب الموارد ||) آهسته راندن ناقه را (از منتهی الارب) آهسته راندن شتر (تاج المصادر بیهقی) (دهار) رفق و مدارا کردن با شتر هنگام راندن آن (از ذیل اقرب الموارد از اساس ||) نرمی کردن با کسی (از منتهی الارب) رفق و مدارا کردن با کسی (از اقرب الموارد ||) شفیع گرفتن کسی را بسوی کسی (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد ||) درخواست کردن و طلب نمودن حاجت خود را (از ذیل اقرب الموارد از اساس).