جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه درز: (تعداد کل: 6)
درز
[دَ] (ع مص) دوختن جامه بصورتی که بی نهایت بهم نزدیک و چسبیده باشد (از اقرب الموارد).
درز
[دَ] (ع اِ) ناز و نعمت دنیا و لذت آن (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد ||) درزالثوب؛ شکاف جامه که دوخته باشند، معرب (منتهی الارب ) ارتفاع و برآمدگی که در جامه پدید آید آنگاه که دو سوی آنرا برای دوختن جمع کنند، و آن معرب از فارسی است...
درز
[دَ] (اِ)( 1) شکاف جامه را گویند که دوخته باشند (برهان) شکاف جامه و سنگ (از آنندراج) کناره های جامه که بهم دوزند (کشاف اصطلاحات الفنون از المنتخب) آن جای جامه که دو قطعه را بدوختن به یکدیگر پیوسته باشند جای اتصال دو جانب جامه با دوختن اتصال گاه دو...
درز
[دَ رَ] (ع مص) دست یافتن بر متاع دنیا و لذت آن (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
درز
[دَ رَ] (اِ) بروت سبلت (ناظم الاطباء).
درز
[دُ] (اِخ) ده مرکز دهستان درز و سایه بان بخش مرکزی شهرستان لار واقع در 126 هزارگزی شمال خاوری لار و در دامنهء شمالی ( کوه پیر خروس آب آن از چاه و باران و راه آن مالرو است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7.