جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه داخل: (تعداد کل: 7)
داخل
[خُ] (اِ) درگاه پادشاهان را گویند (برهان) داخول (برهان) درگاه و دالان و صفه که بر در سلاطین برای نشستن مردم از چوب و سنگ سازند (غیاث) و صاحب غیاث اللغات از سراج اللغات و شرح قران السعدین نقل کند که داخل به معنی سراپردهء بارعام و آن احاطه ای...
داخل
[خِ] (ع ص) درآینده که درآید که بدرون در شود اندرون درآینده درشونده ج، داخلون (مهذب الاسماء ||) درآمده وارد درشده نفوذ کرده (ناظم الاطباء (||) اِ) درون اندرون تو باطن، مقابل برون و خارج : سرزده داخل مشو میکده حمام نیست - داخل اذن؛ صماخ - داخل البلد؛ اندرون...
داخل
[خِ] (اِخ) لقب زهیربن حرام شاعر هذلی (منتهی الارب).
داخل
[خِ] (اِخ) عبدالرحمان بن معاویه بن هشام الداخل، از ملوک اموی اندلس رجوع به عبدالرحمن و رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 302 شود.
داخل
[خِ] (اِخ) (الواح الداخل) نام محلی مرکب از چند تپهء ممتد از شرق به غرب واقع در جهت غربی رود نیل به صعید مصر (قاموس الاعلام ترکی).
داخل
به گیلان (حدود العالم) « این سوی رودیان » [خِ] (اِخ) نام ناحیه ای است از آنِ.