جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خرج: (تعداد کل: 9)
خرج
[خُ] (ع اِ) باج خراج (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ج، اَخراج، اَخاریج، اَخرِجه || غَنج (محمودبن عمر||) معرب خور (یادداشت بخط مؤلف ||) خُرجین (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) خُرجینه (دهار) (زمخشری) جوال دوگوشه جوال دودسته (یادداشت بخط مؤلف) ج، خِرْجه : و...
خرج
[خَ] (ع اِ) بیرون شد از مال هرچه باشد هزینه دررفت رفتیه ضد درآمد (ناظم الاطباء) هزینه (صحاح الفرس) (محمدبن عمر) خورد خور (یادداشت بخط مؤلف) مقابل دخل : مرا دخل و خرج ار برابر بدی زمانه مرا چون برادر بدیفردوسی چو خرج خویش فزونتر ز دخل خویش کند فرخی...
خرج
[خَ] (ع مص) بکار بردن پول، یعنی دادن پول و خریدن چیز (یادداشت بخط مؤلف).
خرج
[خَ] (اِخ) نام وادیی است (منتهی الارب).
خرج
[خَ رَ] (ع ص، اِ) ابلق از شترمرغ و جز آن || دو رنگ سیاه و سپید درهم (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
خرج
[خُ رُ] (ع اِ) جِ خَروج (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
خرج
[خَ] (اِخ) موضعی است به یمامه (منتهی الارب) نام وادیی است از سرزمین یمامه و در آن قرایی است از بنی قیس بن ثعلبه بن عکابه در طریق مکه براه بصره این سرزمین از بهترین وادیهای یمامه است چه زمین آن زراعتی است و نخل کم دارد ذوالرمه دربارهء آن...
خرج
[خِ] (اِخ) دهی است از دهستان راستوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی این ده کوهستانی است و آب آن از چشمه و رودخانه ( است (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3.