خرج
[خُ] (ع اِ) باج خراج (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ج، اَخراج، اَخاریج، اَخرِجه || غَنج (محمودبن عمر||) معرب خور (یادداشت بخط مؤلف ||) خُرجین (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) خُرجینه (دهار) (زمخشری) جوال دوگوشه جوال دودسته (یادداشت بخط مؤلف) ج، خِرْجه : و ناصح الدین امروز خُرجی است پر از خراج مقدرت و برجی است پر از افواج میسرت (تاریخ آل سلجوق محمد بن ابراهیم) و ارتفاع شتوی یک من خرج نشده بود غله برداشتند و خرجها پر کردند و به در شهر آمد (تاریخ آل سلجوق محمد بن ابراهیم).