جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خاله: (تعداد کل: 4)
خاله
و لا یقال ابناعمه (ناظم الاطباء) رجوع به خاله « هما ابنا خاله » : [لَ] (ع اِ) مؤنث خال خواهر مادر (آنندراج) (ناظم الاطباء) یقال شود.
خاله
[لَ] (اِخ) نام آبی است مر کلب بن وبره را ببادیهء شام( 1) نابغه آرد: بخاله او ماء الذنابه او سوی مظنه کلب او میاه المواطر (از و « خاله » مهمله نیز آمده است ولی هر یک از « حاء » 1) - یاقوت میگوید: این نام با )...
خاله
[لَ / لِ] (ع اِ) خواهر مادر (ترجمان علامهء جرجانی) (مهذب الاسماء) (اشتینکاس) کاکی (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379 ) دایزَه مِرخا (در لهجهء دیلمان) ج، خالات : نالش او را کشید مادر و فرزند شربت او را چشید عمه و خالهناصرخسرو - امثال: اگر خاله را...