خاله
[لَ] (اِخ) نام آبی است مر کلب بن وبره را ببادیهء شام( 1) نابغه آرد: بخاله او ماء الذنابه او سوی مظنه کلب او میاه المواطر (از و « خاله » مهمله نیز آمده است ولی هر یک از « حاء » 1) - یاقوت میگوید: این نام با ) ( معجم البلدان یاقوت حموی ج 3 ص 391 نام موضع جداگانه است یاقوت ابیات زیر را که از عدی بن رقاع میباشد پس از ذکر داستانی نقل میکند: غایت سراه بنی « حاله » بحرو لوشهدوا یوماً لا عطیت ماابغی واطلب حتی وردنا القنینیات ضاحیه فی ساعه من نهار الصیف تلتهب فجاء بالبارد العذب الزلال ( لنا مادام یمسک عوداً ذاویا کرب من ماء خاله جیاش بذمته مماتوارثه الاوحادوالعتب (از معجم البلدان یاقوت حموی ج 3 ص 391.