جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حوله: (تعداد کل: 6)
حوله
[حَ لَ] (ع اِ) حلیه. (منتهی الارب). || (اِمص) توانایی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || حذاقت و جودت نظر. || تحول و انقلاب. حالی بحالی شدن. || بر پشت اسب قرار گرفتن. (اقرب الموارد).
حوله
[لَ] (ع اِ) شگفت. (منتهی الارب). عجب. (اقرب الموارد). ج، حول: هذا من حوله الدهر؛ این از عجایب روزگار است. (از منتهی الارب). و به این معنی سه لغت دیگر نیز آمده حولانه (و در اقرب الموارد حَولان)، حَوِلَه و حولانه بضم حاء. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ||...
حوله
[حُ وَ لَ] (ع ص) سخت حیله گر. (از منتهی الارب): رجل حوله.
حوله
[لَ] (اِخ) ناحیه ای است در شام از اعمال و توابع حمص، میان حمص و طرابلس. (معجم البلدان).
حوله
[لَ] (اِخ) ناحیه ای است میان بانیاس و صور از اعمال و توابع دمشق مشتمل بر روستاها. (معجم البلدان).
حوله
[حَ لَ / لِ] (اِ) دسترخان. || دستارچه. دستمال. مندیل. دستارخوان. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
منتظر حولهء باد سحر
تا که کند خشک بدان زودتر.ایرج.
منتظر حولهء باد سحر
تا که کند خشک بدان زودتر.ایرج.