حوله
[لَ] (ع اِ) شگفت. (منتهی الارب). عجب. (اقرب الموارد). ج، حول: هذا من حوله الدهر؛ این از عجایب روزگار است. (از منتهی الارب). و به این معنی سه لغت دیگر نیز آمده حولانه (و در اقرب الموارد حَولان)، حَوِلَه و حولانه بضم حاء. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || امر منکر و زشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || (ص) رجل حوله؛ مرد سخت حیله گر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).