جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جلیل: (تعداد کل: 6)
جلیل
[جَ] (ع ص) کلانسال. (از منتهی الارب). || بزرگوار (ناظم الاطباء). بزرگ قدر. (منتهی الارب). آنکه قدر و مرتبهء وی بلند باشد. (ناظم الاطباء). || بزرگ و عظیم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || آزموده کار. (منتهی الارب). || (اِ) یز که از وی ازار خرگاه سازند. (منتهی الارب). گیاه ثمام...
جلیل
[جُ لَ] (ع اِ مصغر) مصغر جُل، پرده و چادر و کجاوه پوش باشد. (برهان) :
بر گرد رخش [ سیب ] بر نقطی چند ز بسد
وندر دم او سبز جلیلی ز زمرد.
منوچهری (از حاشیهء برهان).
|| جل اسب را نیز گویند. (ناظم الاطباء) (برهان).
بر گرد رخش [ سیب ] بر نقطی چند ز بسد
وندر دم او سبز جلیلی ز زمرد.
منوچهری (از حاشیهء برهان).
|| جل اسب را نیز گویند. (ناظم الاطباء) (برهان).
جلیل
[جُ لَ] (اخ) نام شخصی که گربهء بسیار نگاه می داشت. (ناظم الاطباء) (از برهان).
جلیل
[جَ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی.
جلیل
[جَ] (اِخ) کوهی است در ساحل شام که سلسلهء آن تا نزدیک حمص کشیده شده است. معاویه متهمان بقتل عثمان بن عفان را در آنجا بزندان می افکند. ابن فقیه گوید: خانهء نوح نبی در کوه جلیل نزدیک حمص در دهی بنام سحر قرار داشت و گویند در آنجا تنور...
جلیل
[جَ] (اِخ) گروهی هستند بیمن. (منتهی الارب). رجوع به جلیلی شود.