جلیل
[جُ لَ] (ع اِ مصغر) مصغر جُل، پرده و چادر و کجاوه پوش باشد. (برهان) :
بر گرد رخش [ سیب ] بر نقطی چند ز بسد
وندر دم او سبز جلیلی ز زمرد.
منوچهری (از حاشیهء برهان).
|| جل اسب را نیز گویند. (ناظم الاطباء) (برهان).
بر گرد رخش [ سیب ] بر نقطی چند ز بسد
وندر دم او سبز جلیلی ز زمرد.
منوچهری (از حاشیهء برهان).
|| جل اسب را نیز گویند. (ناظم الاطباء) (برهان).