جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جلد: (تعداد کل: 7)
جلد
[جَ] (ع ص) چابک از هر چیزی. ج، اَجلاد، جِلاد، جُلُد. (منتهی الارب). تیز و شتاب. کذا فی الرشیدی. (آنندراج). شتاب و زود و تیز و چست و چالاک و چابک. (ناظم الاطباء). جَلید. بشکول. (مهذب الاسماء). || (مص) زدن. ضرب. هرو. عصو. || گزیدن (مار). || پوست کندن. (از...
جلد
[جَ] (ص) تیز و شتاب. بدین معنی مشترک است در عربی و فارسی. (غیاث اللغات) (آنندراج). زبر و زرنگ. چُست. چابک. چالاک. فرز. تند. قچاق. قپچاق. سبک. سریع. آبدست. جلددست. (از یادداشت های دهخدا). بشکول. (مهذب الاسماء) :
به دل ربودن جلدی و شاطری ای مه
به بوسه دادن جان پدر بس...
به دل ربودن جلدی و شاطری ای مه
به بوسه دادن جان پدر بس...
جلد
[جَ لَ] (ع ص، اِ) گوسپند و بز که بچه اش وقت زادن بمیرد. (از آنندراج). || شتران بزرگ. شتران کلان که خرد در آنها نباشد. || ماده شتران بی بچه و بی شیر. || پوست شترکره که به چیزی آکنده یا شترکرهء دیگر را پوشانیده باشند تا ناقه به...
جلد
[جِ] (ع اِ) پوست. (ترجمان علامهء جرجانی ص 39). ج، اَجلاد، جُلود. صَله. (بحرالجواهر). پوست حیوان. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و بهار عجم). پوست از هر حیوان. (منتهی الارب) (از یادداشت های دهخدا).(1) پوست حیوانات و بدین معنی عربی است، به معنی جلد کتاب و جلد دفتر مجاز است...
جلد
[جُ لُ] (ع ص، اِ) جِ جَلد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
جلد
[جَ لَ] (اِخ) اقلیم الرابع از مشرق ابتدا کند به شهرهای تبت و خراسان و در آنجا شهرها چون فرغانه و خجند و... سامرا و موصل و جلد و نصیبین... و به شهرهای شام بگذرد... و عرض این اقلیم را مسافت سیصد میل است. (مجمل التواریخ و القصص ص 480).
جلد
[جَ] (اِخ) از اعلام است. || بنوجلد؛ قبیله ای است. (منتهی الارب).