جلد

معنی جلد
[جِ] (ع اِ) پوست. (ترجمان علامهء جرجانی ص 39). ج، اَجلاد، جُلود. صَله. (بحرالجواهر). پوست حیوان. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و بهار عجم). پوست از هر حیوان. (منتهی الارب) (از یادداشت های دهخدا).(1) پوست حیوانات و بدین معنی عربی است، به معنی جلد کتاب و جلد دفتر مجاز است و با لفظ بستن و کردن مستعمل. (از آنندراج).
پوست حیوانات است و نسبت به گوشت سرد و خشک و هرچه در طبخ مُهَرّاتر غذائیت او بیشتر و اصلاح دیرهضمی او با آبکامه و روغنهای گرم باید نمود و پیچیدن عضوی که صدمه و ضربه به او رسیده باشد به پوست تازهء گرم حین ذبح گوسفند و بز و امثال آن بغایت مسکن اوجاع و اورام او است و به دستور جهت اورام بارده مفید و الصاق پوست سر بزغاله بر سر صاحب سرسام مجرّب و پوست تازهء بز جهت جذب سمّ افعی و پوست گوسفند جهت قروح خبیثه و حکّه و جرب و تراشهء پوست بز قاطع خون جراحت تازه و خاکستر جمیع پوستها جهت نواصیر و سوختگی آتش و سحج جلد و ضماد سوختهء پوست اسب آبی با آرد کرسنه سه روز متوالی جهت رفع سرطان آزموده است. و تعلیق پوست فیل جهت تسکین تبهای سرد و پوست شغال جهت گزیدن سگ دیوانه و منع ترسیدن او از آب و سوختهء پوست قنفذ بری با روغن زیتون جهت داءالثعلب و محرّق پوست افعی جهت داءالحیّه مؤثر است. (تحفهء حکیم مؤمن ص 73). و رجوع به جانورشناسی عمومی مصطفی فاطمی ج 1 ص 97 شود. جِلد نه تنها عضو مخصوص لمس است بلکه جمیع اجزاء بدن را پوشانیده حفظ و وقایه کرده و هم دارای اعضاء ترشح است. (تشریح میرزا علی ص 688). رجوع به تشریح میرزا علی صص 688-698 و تذکرهء ضریر انطاکی ص 110 شود :
با سهم تو آن را که حاسد تست
پیرایه کمند است و جلد کمرا.منجیک.
بیندازی عظام و لحم و شحمم
رگ و پی همچنان و جلد منشور.
منوچهری.
یکی درنده گرگی میش دین را
برفته لیک در جلد نهازی.ناصرخسرو.
|| پارهء چرم یا مقوّا که کتاب را در آن استوار کنند. غلاف کتاب. (از یادداشت های دهخدا) :
بهارستان دیوانم به طرزی تازگی دارد
که جلد او ز رنگ و روغن گل می توان کردن.
مفید بلخی (از آنندراج).
- جِلد سوخته؛ نوعی جلد چرمی کتاب که بوسیلهء دباغی و مواد خاص به حالت خشکی و سختی درمی آورند و پس از بریده شدن، روی مقوا چسبانیده می شود و سپس داغ می کنند تا با مقوا یکپارچه شود و به همین مناسبت رنگ آن هم به تیرگی می گراید.
- جلد کردن؛ مُجَلَّد ساختن کتاب و دفتر را. تجلید. پوست کردن.
- جلدکننده؛ که کتاب و دفتر جلد کند. مُجَلِّد.
- جلدگر.؛ رجوع به همین مدخل شود.
|| یک جلد کتاب؛ یک کتاب.
(1) - در یادداشتی ضبط این لغت در این معنی جِلد و جَلَد هر دو داده شده و معنی نره به آن اضافه گردیده است.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.